صفحه شعر به‌لطف دوست نازنین دکتر محمود طاهری برپاست

 

 

 

غزل خرداد 1392


داد چشمان تو در کشتن من دست به‌هم
 فتنه برخاست چو بنشست دو بدمست به‌هم

 هر یک ابروی تو کافی است پی کشتن من
 چه کنم با دو کمان‌دار که پیوست به‌هم

 شیخ پیمانه‌شکن توبه به ما تلقین کرد
 آه ازین توبه و پیمانه که بشکست به‌هم

 عقـلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
 زلف او باز شد و کار مرا بست به‌هم

 دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
 تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست به‌هم

 هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال
 غیر آسودگی و عشق که ننـشست به‌هم

***
 وصال شیرازی
 (میرزا شفیع وصال شیرازی)
 (تولد: 1193 يا 1197 ه.ق. در شیراز،  درگذشت: 1262 ه.ق. در شیراز)

Link

 

 

غزل اردی‌بهشت 1392


در عشق تو بی‌تاب و توانم، چه توان کرد؟
 دوری ز تو کردن نتوانم، چه توان کرد؟

 گفت آنچه توان گفت به‌رویم، چه توان گفت؟
 کرد آنچه توان کرد به‌جانم، چه توان کرد؟

 کردم دل و دین صرف و خریدم غم و اندوه
 سوداگر بازار زیانم، چه توان کرد؟

 در نالۀ من رنگی و بوئی ز فرح نیست
 من بلبل ایام خزانم، چه توان کرد؟

 گفتی که توان کرد نقی شرح غم دل
 حیرت که شود بند زبانم، چه توان کرد؟

 ***
 علی‌نقی کمره‌ای
 (شیخ علی‌نقی کمره‌ای)
 (تولد: 953 ه.ق. در کمره،   درگذشت: 1031 ه.ق. در اصفهان)

Link

........................................................................................

 

 

غزل فروردين 1392



شکفتگی به گل رویت آرزومند است
 نهال حُسن تو را با بهار پیوند است

 ز رشکِ عشق، خورم خون عندلیبان را
 که دوست نیست گل اما به‌دوست مانند است

 ز شغل گریه، زمانی نمی‌شود فارغ
 مژه به‌دیدۀ من پنجۀ هنرمند است

 به‌یک نگاه بَرَد صد هزار دل از دست
 ببین معاملۀ عشق چند در چند است

 خطای یکدگر از دوستی نمی‌بینند
 گناه اهل محبت چو عیب فرزند است

 تو را چه کار به صورت؟ نظر به‌معنی کن
 شکسته است دل، اما درست پیوند است

 تو را ز پاس دل خستگان چه عار آید؟
 که بنده‌ای تو و این خانۀ خداوند است

 چه می‌شود که از آن آیتی بیاموزی
 همین نه مصحف، تنها برای سوگند است

 سلیم را نبری نام پیش او، قاصد
 بگو کسی به‌تو بسیار آرزومند است
***
 سليم طهرانی
 (تولد: حدود 990 ه.ق. در طرشت طهران، درگذشت: 1057 ه.ق. در کشمیر)

Link

 

 

غزل اسفند1391



چه شود كه به چهره زرد من نظری برای خدا كنی
 كه اگر كنی همه درد من به‌ يكی نظاره دوا كنی

 تو شهی و كشور جان تو را، تو مهی و جان جهان تو را
 ز ره كرم چه زيان تو را، كه نظر به‌حال گدا كنی

 ز تو گر تفقد و گر ستم، بُوَد آن عنايت و اين كرم
 همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا كنی چه وفا كنی

 تو كمان كشيده و در كمين، كه زنی به‌تيرم و من غمين
 همه غمم بود از همين، كه خدا نكرده خطا كنی

 تو كه هاتف از بَرَش اين زمان، روی از ملامت بيكران
 قدمی نرفته ز كوی وی، نظر از چه سوی قفا كنی؟
***
 هاتف اصفهانی
 (تولد: نيمه نخست قرن دوازدهم در اصفهان، درگذشت: 1198 ه.ق. در قم)

Link

........................................................................................

 

 

غزل بهمن 1391


جام لبريز تمناييم ما همچون حباب
 باده سرجوش درياييم ما همچون حباب

 عمرها از خود به يك ساغر كشيدن می‌رويم
 از تُنُك ظرفان درياييم ما همچون حباب

 قسمت ما نيست زين ميخانه جز خميازه‌ای
 ساغر خالی ز صهباييم ما همچون حباب

 در شكفتن می‌دهيم اوراق هستی را به باد
 غنچه باغ تمناييم ما همچون حباب

 كرده‌ايم از شوق او قالب تهی در زندگی
 جای ما خالی و برجاييم ما همچون حباب

 هيچ‌كس در عين وصل اين دوری از يارش مباد
 بحر در آغوش و تنهاييم ما همچون حباب

 گر شكستی می‌رسد بر ما، هم از پهلوی ماست
 در خطر از موج درياييم ما همچون حباب

 نه به كار قطره می‌آييم و نه دريا، نجيب
 هيچ و پوچ و بادپيماييم ما: همچون حباب

 ***
 نجيب كاشانی 
 (نورالدين محمد كاشی)
 (تولد: نيمة دوم سده 11 ه.ق. در كاشان، درگذشت: اواسط سده 12 ه.ق. در اصفهان).

Link

........................................................................................

 

 

غزل دی 1391

زخم دل چندين زبان داده‌ست پيغام مرا
 بی‌سخن بايد شنيدن - چون نگين - نام مرا

 بی‌نشانی‌ مقصدم، اما سراغ ما و من
 جامه‌ای دارد كه پوشيده‌ست احرام مرا

 عمرها شد در فضای بی‌نشان پَر می‌زنم
 آشيان در عالم عنقاست، اوهام مرا

 در غبار گردش رنگم، خرام ناز كيست؟
 اندكی از خويش رو تا بشمُری گام مرا

 قدردانِ فرصتِ سازِ تماشايم، چو شمع
 جز غم آغاز، داغی نيست انجام مرا

 اوج اقبالم، حضور يك‌نفس راحت بس است
 سايه ديوار دارد در بغل بام مرا

 از سوادِ فقر، گردِ سرمه‌رنگ آورده‌ام
 چشم اگر داری چراغ خانه كن شام مرا

 حلقه چشمی به راه انتظار افكنده‌ام
 پَر ميفشان ای م‍ژه، تا نگسلی دام مرا

 قاصد حسرت‌نصيبانِ وفا پيداست كيست:
 بخت برگردد كه خواند بر تو پيغام مرا

 چاره سودای من، بيدل، ز چشم يار پرس
 عشق در مغزِ جنون پرورده بادام مرا

***
 بیدل دهلوی
 (تولد: 1054 ه.ق. در عظیم‌آباد، درگذشت: 1133 ه.ق. در دهلی).

Link

........................................................................................

 

 

غزل آذر 1391


در نمود نقش­ها بی­اختيار افتاده­ام
 مهره موم‌ام به دست روزگار افتاده­ام

 بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت
 در بهشت‌ام، تا ز اوج اعتبار افتاده­ام

 زانقلاب چرخ می­لرزم به آب‌روی خويش
 جام لبريزم، به‌دست رعشه­دار افتاده­ام

 هيچ‌كس حق نمك چون من نمی­دارد نگاه
 داده­ام حاصل اگر در شوره­زار افتاده­ام

 اختيارم نيست - چون گرداب - در سرگشتگی
 نبض موجم: در تپيدن بی­قرار افتاده­ام

 نيستم يك چشم­زد ايمن ز آسيب شكست
 گوييا آيينه­ام، در زنگبار افتاده­ام

 من كه صائب كار يك‌رو كرده­ام با كائنات
 در ميان مردم عالم چه كار افتاده­ام؟

 ***
 گزیده­ای ترکیبی از دو غزل صائب
 صائب تبریزی
 (تولد: حدود 1000 ه.ق. در تبریز، درگذشت: 1087 ه.ق. در اصفهان)

Link

 

 

غزل آبان 1391


از دست دهر زحمت بسیار می‌کشم
 آیینه‌وار، هر نفس آزار می‌کشم

 در آتشم چو پنبۀ داغ از ملایمت
 از طبع سازگار خود، آزار می‌کشم

 یک رهبرم در این ره تاریک بر نخورد
 چون آفتاب، دست به دیوار می‌کشم

 خونم وفا به مستی چشمت نمی کند
 زین نیم جرعه خجلت بسیار می‌کشم

 زان سان مکدرم، که ز تاثیر عکس خویش
 آیینه را نقاب به رخسار می‌کشم

 رنگ از حنای عید، کلیم ار نباشدم
 دستی به این دو دیدۀ خونبار می‌کشم

***
 کلیم کاشانی
 (تولد: حدود 990 ه.ق. در همدان، درگذشت: 1061ه.ق. در کشمیر)

Link

........................................................................................

 

 

غزل مهر1391


صنما قاعدۀ بخت من این است که تو
 ببری دل زمن و شرط چنین است که تو

 التفاتی به‌من سوخته خرمن نکنی
برمن این محنت و اندوه از این است که تو

 جور و اندوه و جفا پیشه و عادت سازی
 اندرین شهر مرا از چه یقین است که تو

 خون عشاق بریزی که محابا نکنی
 زاهد شهر از آن گوشه‌نشین است که تو

 ز خدا شرم نداری، ز کست وهمی نیست
 تو برآنی که همه شهر براین است که تو

 می‌کنی جور و جفا بر دِلَک ابن عماد
 تا به‌حدی که پدر بر سر کین است که "تو

 :تا به‌کی درغم آن ماه نشینی ؟ "، گفتم
! "پسرت نیز چنین بی دل و دین است که تو

***
  ابن عماد خراسانی
 (علاءالدين محمد بن عمادالدين)
 (تولد: اوائل قرن هشتم در ناحيه‌ای از خراسان، درگذشت: 800 ه.ق. احتمالا در شيراز)

Link

 

 

غزل شهريور 1391


به‌جانان درد دل ناگفته ماند، ای نطقْ تقريری
 زبان را نيست يارای سخن، ای خامه تقريری

 رقم كردم، ز خون ديده، شرح روز هجران را
 به‌سوی او ندارم قاصدی، ای بادْ شبگيری

 تماشا برده از جا پای شوقم، جلوه‌ای ای رخ
 ز تنهايی دلم ديوانه شد، ای زلفْ زنجيری

 بُود كان مه به‌فريادم رسد؟ امدادی ای افغان
 بُود كان سنگدل رحمی كند؟ ای ناله تاثيری

 به يك زخم از تو قانع نيستم، تعجيل ای صياد
 به جان مشتاق زخم ديگرم، ای عمر تاخيری

 به بخت خصم گردی چند طالع؟ شرمی ای كوكب
 روی تا كی خلاف روی من؟ ای چرخْ تغييری

 به كار خود نكو درمانده يغما، پندی ای ناصح
 جنونم ساخت رسوای جهان، ای عقلْ تدبيری

 ***
 يغمای جندقی
 (تولد: 1196 ه.ق. در خور (از توابع جندق)، درگذشت: 1276 ه.ق. در خور)

Link

........................................................................................

   

 

بازگشت به خانه :: ایمیل  


 اشعار پیشین

août 2006

octobre 2006

décembre 2006

janvier 2007

février 2007

mars 2007

avril 2007

mai 2007

juin 2007

juillet 2007

août 2007

septembre 2007

octobre 2007

novembre 2007

décembre 2007

janvier 2008

février 2008

mars 2008

avril 2008

mai 2008

juin 2008

juillet 2008

août 2008

septembre 2008

octobre 2008

novembre 2008

décembre 2008

janvier 2009

février 2009

mars 2009

avril 2009

mai 2009

juin 2009

juillet 2009

août 2009

septembre 2009

octobre 2009

novembre 2009

janvier 2010

février 2010

mars 2010

avril 2010

mai 2010

juin 2010

juillet 2010

août 2010

septembre 2010

octobre 2010

novembre 2010

décembre 2010

janvier 2011

mars 2011

avril 2011

mai 2011

juin 2011

août 2011

octobre 2011

novembre 2011

février 2012

mars 2012

avril 2012

mai 2012

juillet 2012

août 2012

octobre 2012

décembre 2012

janvier 2013

mars 2013

mai 2013


 

 

 

نقل مطالب این پایگاه فقط با ذکر نشانی مجاز است

All Right Reserved  BEHESHTI MOEZ