شکفتگی به گل رویت آرزومند است
نهال حُسن تو را با بهار پیوند است
ز رشکِ عشق، خورم خون عندلیبان را
که دوست نیست گل اما بهدوست مانند است
ز شغل گریه، زمانی نمیشود فارغ
مژه بهدیدۀ من پنجۀ هنرمند است
بهیک نگاه بَرَد صد هزار دل از دست
ببین معاملۀ عشق چند در چند است
خطای یکدگر از دوستی نمیبینند
گناه اهل محبت چو عیب فرزند است
تو را چه کار به صورت؟ نظر بهمعنی کن
شکسته است دل، اما درست پیوند است
تو را ز پاس دل خستگان چه عار آید؟
که بندهای تو و این خانۀ خداوند است
چه میشود که از آن آیتی بیاموزی
همین نه مصحف، تنها برای سوگند است
سلیم را نبری نام پیش او، قاصد
بگو کسی بهتو بسیار آرزومند است
***
سليم طهرانی
(تولد: حدود 990 ه.ق. در طرشت طهران، درگذشت: 1057 ه.ق. در کشمیر)