بهجانان درد دل ناگفته ماند، ای نطقْ تقريری
زبان را نيست يارای سخن، ای خامه تقريری
رقم كردم، ز خون ديده، شرح روز هجران را
بهسوی او ندارم قاصدی، ای بادْ شبگيری
تماشا برده از جا پای شوقم، جلوهای ای رخ
ز تنهايی دلم ديوانه شد، ای زلفْ زنجيری
بُود كان مه بهفريادم رسد؟ امدادی ای افغان
بُود كان سنگدل رحمی كند؟ ای ناله تاثيری
به يك زخم از تو قانع نيستم، تعجيل ای صياد
به جان مشتاق زخم ديگرم، ای عمر تاخيری
به بخت خصم گردی چند طالع؟ شرمی ای كوكب
روی تا كی خلاف روی من؟ ای چرخْ تغييری
به كار خود نكو درمانده يغما، پندی ای ناصح
جنونم ساخت رسوای جهان، ای عقلْ تدبيری
***
يغمای جندقی
(تولد: 1196 ه.ق. در خور (از توابع جندق)، درگذشت: 1276 ه.ق. در خور)