چه شود كه به چهره زرد من نظری برای خدا كنی
كه اگر كنی همه درد من به يكی نظاره دوا كنی
تو شهی و كشور جان تو را، تو مهی و جان جهان تو را
ز ره كرم چه زيان تو را، كه نظر بهحال گدا كنی
ز تو گر تفقد و گر ستم، بُوَد آن عنايت و اين كرم
همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا كنی چه وفا كنی
تو كمان كشيده و در كمين، كه زنی بهتيرم و من غمين
همه غمم بود از همين، كه خدا نكرده خطا كنی
تو كه هاتف از بَرَش اين زمان، روی از ملامت بيكران
قدمی نرفته ز كوی وی، نظر از چه سوی قفا كنی؟
***
هاتف اصفهانی
(تولد: نيمه نخست قرن دوازدهم در اصفهان، درگذشت: 1198 ه.ق. در قم)