زخم دل چندين زبان دادهست پيغام مرا
بیسخن بايد شنيدن - چون نگين - نام مرا
بینشانی مقصدم، اما سراغ ما و من
جامهای دارد كه پوشيدهست احرام مرا
عمرها شد در فضای بینشان پَر میزنم
آشيان در عالم عنقاست، اوهام مرا
در غبار گردش رنگم، خرام ناز كيست؟
اندكی از خويش رو تا بشمُری گام مرا
قدردانِ فرصتِ سازِ تماشايم، چو شمع
جز غم آغاز، داغی نيست انجام مرا
اوج اقبالم، حضور يكنفس راحت بس است
سايه ديوار دارد در بغل بام مرا
از سوادِ فقر، گردِ سرمهرنگ آوردهام
چشم اگر داری چراغ خانه كن شام مرا
حلقه چشمی به راه انتظار افكندهام
پَر ميفشان ای مژه، تا نگسلی دام مرا
قاصد حسرتنصيبانِ وفا پيداست كيست:
بخت برگردد كه خواند بر تو پيغام مرا
چاره سودای من، بيدل، ز چشم يار پرس
عشق در مغزِ جنون پرورده بادام مرا
***
بیدل دهلوی
(تولد: 1054 ه.ق. در عظیمآباد، درگذشت: 1133 ه.ق. در دهلی).