صنما قاعدۀ بخت من این است که تو
ببری دل زمن و شرط چنین است که تو
التفاتی بهمن سوخته خرمن نکنی
برمن این محنت و اندوه از این است که تو
جور و اندوه و جفا پیشه و عادت سازی
اندرین شهر مرا از چه یقین است که تو
خون عشاق بریزی که محابا نکنی
زاهد شهر از آن گوشهنشین است که تو
ز خدا شرم نداری، ز کست وهمی نیست
تو برآنی که همه شهر براین است که تو
میکنی جور و جفا بر دِلَک ابن عماد
تا بهحدی که پدر بر سر کین است که "تو
:تا بهکی درغم آن ماه نشینی ؟ "، گفتم
! "پسرت نیز چنین بی دل و دین است که تو"
***
ابن عماد خراسانی
(علاءالدين محمد بن عمادالدين)
(تولد: اوائل قرن هشتم در ناحيهای از خراسان، درگذشت: 800 ه.ق. احتمالا در شيراز)