به هر نفس دلم از داغ يار لرزد و ريزد
چو برگ گل كه ز باد بهار لرزد و ريزد
بيا كه، بی گل روی تو، اشكم از سر مژگان
چو شبنمی است كه از نوك خار لرزد و ريزد
بههم رسان ثمری زين چمن كه شاهد دنيا
شكوفهای است كه از شاخسار لرزد و ريزد
ز آب ديده بهراهت هميشه كاسه چشمم
چو جامِ پُر به كفِ رعشهدار لرزد و ريزد
برون خرام كه وقتست لالههای چمن را
ز شوق روی تو رنگ از عذار لرزد و ريزد
بس است اينهمه قصاب، آبروی تو ديگر
درين زمانه بیاعتبار لرزد و ريزد
***
قصاب کاشانی
(شاعر قرن 12 ه.ق.، تولد در کاشان، درگذشت و مدفن در مشهد)