پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است
آنکه گویند که بر آب نهادست جهان
مشنو ای خواجه که بنیاد جهان بر باد است
گر پر از لالۀ سیراب بود دامن کوه
مرو از راه که آن خون دل فرهاد است
خیمۀ انس مزن بر در این کهنه رباط
که اساسش همه بیموقع و بیبنیاد است
هر زمان مهر فلک بر دگری میتابد
چه توان کرد که این سفله چنین افتاده است
یاد دار این سخن از من که پس از من گویی
یاد باد آنکه مرا این سخن از وی یاد است
دل بر این پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسیست که در عقد بسی داماد است
حاصلی نیست به جز غم به جهان خواجو را
خرم آن کس که بهکلی ز جهان آزاد است
***
خواجوی کرمانی
تولد: 689 ه.ق. در کرمان، درگذشت: 753 ه.ق. در شیراز