سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم
اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم
چو بگذری قدمی بر دو چشم من بگذار
قیاس کن که منت در شمار خاک درم
بکشت غمزۀ خونریز تو مرا صد بار
من از خیال لب جانفزات زندهترم
گرفت عرصۀ عالم جمال طلعت دوست
به هر کجا که روم آن جمال مینگرم
به رغم فلسفیان بشنو این دقیقه ز من
که غایبی تو و هرگز نرفتی از نظرم
اگر تو دعوی معجز عیان بخواهی کرد
یکی ز تربت من برگذر چو درگذرم
که سر ز خاک بر آرم چو شمع و دیگر بار
به پیش روی تو پروانهوار جان سپرم
مرا اگر به چنین شور بسپرند به خاک
درون خاک، ز شور درون، کفن بدرم
بدان صفت که به موج اندرون رود کشتی
همی رود تن زارم در آب چشم ترم
چنان نهفتم در سینه داغ لالهرخی
که شد، چو غنچه، لبالب ز خون دل جگرم
***
ادیب پیشاوُری
(سید احمد رضوی، ملقب به ادیب پیشاوُری)
(تولد: حدود 1260 ه.ق. در پیشاور پاکستان، درگذشت: 1349 ه.ق. (1309 ه.ش.) در تهران (مدفن: جوار مرقد امام¬زاده عبدا...))