میتراود التفات از جبهه پر چین او
جوهر و آیینه باشد شوخی و تمکین او
بس که دارد نازکی، کار مکیدن میکند
چشم اگر بردارم از لعل لب شیرین او
خضر را عمر ابد از یکدم آب زندگیست
تا قیامت زندهایم از صحبت دوشین او
میتواند دشت را از گریه گلریزان کند
چشم پاک من شود گر یک نظر گلچین او
صورت آیینهی زانوی خویشم تا سحر
نیست گر واعظ شبی زانوی من بالین او
***
واعظ قزوینی (ملا محمد رفیع قزوینی)
تولد: حدود 1000ه.ق. (به احتمال، در صفی¬آباد قزوین)، درگذشت: 1089ه.ق. در قزوین
Link