ز دو ديده خون فشانم ز غمت شب جدايي
چه كنم؟ كه هست اينها گل باغ آشنايي
مژه ها و چشم شوخش به نظر چنان نمايد
كه ميان سنبلستان چَرَد آهوي ختايي
درِ گلستان چشمم ز چه رو هميشه بازست؟
به اميد آنكه شايد تو به چشم من درآيي
ز فراق چون ننالم، منِ دل شکسته، چون ني؟
که بسوخت بند بندم زحرارت جدايي
سرِ برگِ گل ندارم، ز چه رو روم به گلشن؟
که شنيده ام زگل ها همه بوي بي وفايي
به کدام مذهب است اين، به کدام ملت است اين
که کُشند عاشقي را، که تو عاشقم چرايي؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برونِ در چه کردي، که درونِ خانه آيي؟
به قمارخانه رفتم، همه پاکباز ديدم
چو به صومعه رسيدم، همه زاهد ريايي
د رِ دير مي زدم من، كه يكي ز در درآمد
كه: درآ، درآ، عراقي، كه تو هم از آنِ مايي
***
فخرالدين عراقی
(تولد: حدود 610 ه.ق. در کمجان همدان، درگذشت: 668 ه.ق. در دمشق).