گزيده ای ترکيب شده از دو غزل بيدل
نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ام
آه ازين يوسف که من در پيرهن گم کرده ام
چون نم اشکی که از مژگان فرو ريزد به خاک
خويش را در نقش پای خويشتن گم کرده ام
از زبان ديگران درد دلم بايد شنيد
کز ضعيفی ها چو نی راه سخن گم کرده ام
ای تمنا ! نوحه کن بر کوشش بی حاصلم
جست و جو ها دارم اما يافتن گم کرده ام
روز و شب خون می خورم در پرده بی طاقتی
گفت و گوی لالم و راه دهن گم کرده ام
شوخی پرواز من رنگ بهار ناز کيست؟
چون پر طاووس، خود را در چمن گم کرده ام
يافتن گم کردنی می خواهد، اما چاره نيست
کاش گم گردم، چه سازم ؟ گم شدن گم کرده ام
چون نفس از مدعای جست و جو آگه نی ام
اين قدر دانم که چيزی هست و من گم کرده ام
بيدل، از درد بيابانْ مرگیِ هوشم مپرس
بيخودی می داند آن راهی که من گم کرده ام
***
بيدل دهلوی
(تولد: 1054 ه.ق. در عظيم آباد، درگذشت: 1133 ه.ق. در دهلی)
Link