همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويی
چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويی؟
به ره تو بس كه نالم ، ز غم تو بس كه مويم
شده ام ز ناله نالی، شده ام ز مويه مويی
بنموده تيره روزم ستم سياه چشمی
بنموده مو سپيدم صنم سپيد رويی
همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار مويی
چه شود كه راه يابد سوی آب تشنه كامی؟
چه شود كه كام جويد ز لب تو كامجويی؟
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشين كنار جويی
ز چه شيخ پاكدامن سوی مسجدم نخواند
رخ شيخ و سجده گاهی، سر ما و خاك كويی
بشكست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خمّ می سلامت، شكند اگر سبويی
***
فصیح الزمان رضوانی
(تولد: 1240 ه.ق. در فسا، درگذشت: 1324 ه.ق. در تهران)
Link