شانه را به گیسویش طرفه همزبانی هاست
سرمه را به چشم او الفت آشیانی هاست
زلف تابدارش را، شانه می دمد افسون
دیده وقف حیرت کن موج جان فشانی هاست
بی خودان الفت را ، نیست زحمت مردن
مردنی اگر باشد، بی تو زندگانی هاست
در وفا چه امکانست جان کنم دریغ از تو
بر جبین گره مپسند این چه بدگمانی هاست
ما ز سیر این گلشن، عشوۀ طرب خوردیم
ور نه چشم وا کردن، عبرت امتحانی هاست
گوش کر مهیا کن نغمه جز خموشی نیست
بی نگه تماشا کن، جلوه بی نشانی هاست
برگ عشرت هستی، غیر رقص بسمل چیست
رنگ و بوی این گلشن جمله پر فشانی هاست
از غرور وهم ایجاد، هرزه رفته ای بر باد
ای غبار بی بنیاد این چه آسمانی هاست
عمرهاست بی حاصل، می زنی پر بسمل
بهر نیم جان بیدل، این چه سخت جانی هاست
***
بیدل دهلوی
(تولد: 1054ه.ق. در عظیم آباد، درگذشت: 1133ه.ق. در دهلی)
(گزیده ای ترکیب شده از دو غزل بیدل)
Link